در سرخی غروب نشسته سپیده ات
جان بر لبم زعمر به پایان رسیده ات
آخر دل عموی تو را پاره پاره کرد
آوای ناله های بریده بریده ات
در بین این غبار سوی تو آمدم
از روی رد خون به صحرا چکیده ات
خون گریه می کنند چرا نعل اسب ها
سخت است روضه تن در خون تپیده ات
باید که می شکفت گل زخم بر تنت
از بس خدا شبیه حسن آفریده ات